loading...
آریانا سیستم
کاوشگر بازدید : 283 جمعه 12 اسفند 1390 نظرات (0)

سقراط :

470 سال‌ قبل‌ از میلاد مسیح‌، سقراط در «آلوپکای‌»  آتن‌ چشم‌ به‌ جهان‌ گشود. والدینش‌ از افراد برجسته‌ و متشخص‌ جامعه‌ یونان‌ بودند. پدرش‌ سوفرونیسک ‌حجار، پیکرتراش‌ و اهل ‌علم‌ و مطالعه‌ بود. مادرش‌  فنارت نام داشت که ‌قابله‌ بود .

آغاز زندگی‌ سقراط  مصادف‌ با دوران‌ شکوفایی، ‌عظمت‌ و افتخار آتن‌ بود. وی از همان‌ دوران‌ کودکی ‌تحت‌ سرپرستی‌ و نظارت‌ پدرش‌ با کتاب‌ و مطالعه ‌آشنا شد. هنگامی‌ که‌ پا به ‌سن بیست‌ و یک‌ سالگی‌ گذاشت‌، افکارش‌ متوجه‌ مفهوم‌ انسانیت‌ شد. در آن‌ زمان، ‌بیشتر تلاش‌ فلاسفه‌ و متفکران‌ درباره‌ جهان‌ و چیستی‌ آن‌ بود؛ اما سقراط پا را فراتر از آن‌ گذاشت‌ و بر این اعتقاد بود که برای فهم جهان،‌ باید ابتدا انسان‌ را بشناسیم‌...

سیسرون فیلسوف رومى سالها پس از مرگ سقراط  در این باره می گوید :

سقراط  فلسفه را از آسمان به زمین آورد، فلسفه را به خانه ها و شهرها برد و فلسفه را وادار نمود تا به زندگى، اخلاقیات و خیر و شر بپردازد.

در جامعه آن زمان یونان، سوفسطاییان تاثیر اساطیر و ادیان را در زندگى مردم  به شدت کم کرده بودند. از این رو سقراط سعى داشت تعریف کامل و جهانشمولى از اخلاق ارایه دهد تا جایگزین مناسبی براى اساطیر و ادیان باشد. او بر خلاف سوفسطاییان معتقد بود که تشخیص درست و نادرست برعهده عقل آدمى است، نه برعهده جامعه و سیر تحولات آن. او براى نیکوکارى و درستکارى مبنایى عقلانى جستجو می کرد و معتقد بود که هرکس درست و غلط را از لحاظ عقلى تشخیص دهد، به کار نادرست دست نمی زند و تمام شرهایى که از افراد مختلف می بینیم، در اثر نادانى آنهاست.

سقراط از سیمای‌ جذابی‌ برخوردار نبود، لذا مردم‌ عامی‌ او را از تبار پست‌ترین‌ و فرومایه‌ترین‌ مردمان‌ می‌دانستند. در آن‌ روزگار، زشتی در‌ نزد یونانیان‌ مایه‌ نفی‌ بود. روزی‌ بیگانه‌ای‌ سیما شناس‌ که‌ از آتن‌ می‌گذشت،‌ در حضور‌ سقراط گفت : او دیوی‌ است‌ که‌ همه‌ شهوت ‌ها و آزها را در خود دارد و سقراط با خونسردی‌ گفت ‌: چه‌ خوب‌ مرا می‌شناسی‌ سرورم. سقراط احساس‌ می‌کرد رسالتی‌ بر‌ دوش‌ دارد و باید حقیقت‌ را بیابد و به‌ همگان‌ نشان‌ دهد که ‌علم‌ حقیقی‌ یعنی‌ علم‌ به‌ این‌ که‌ نمی‌دانم‌.

سقراط  را بیشتر از طریق ارسطو به خصوص شاگردش افلاطون می شناسیم. زیرا او در طول زندگی خود، چیزى ننوشت و بیشتر اطلاعات ما در مورد  وی از طریق شاگردانش بدست آمده است. این امر به همراه مرگ دلخراشش باعث شده که وى درکتب زیادى با مسیح مقایسه گردد.

در واقع، جزئیات زندگی سقراط  از 3 منبع هم عصر سر چشمه می گیرد : 1- گفتگوهای افلاطون 2- نمایشنامه های «اریستوفان» (کمدی نویس یونانی ) 3- گفتگو های «زنوفون» . زنوفون و افلاطون مریدان واقعی سقراط بودند .

بارزترین موضوعى که هنگام مطالعه سقراط به آن برمی خوریم، هنر گفت و شنود وی می باشد. خود او در این باره می گوید : من نیز مانند مادرم هنر مامایى دارم. مامایى من، مامایى حقیقت و دانش است. او دایماً تاکید می کرد که خود چیزى نمی داند، بلکه مانند مامایان عمل می کند؛ یعنى با گفتگویى هدفمند، نقاط ضعف و قوت افکار و عقاید افراد را به آنها نشان می دهد و از این طریق به زاده شدن حقیقت و دانش در آنها کمک می کند.

سقراط هنگام بحث با افراد مختلف، به شرایط  و موقعیت اجتماعى آنان توجهى نمی کرد. روش سقراط بدین گونه بود که ابتدا در بحث اظهار نادانی می کرد، سپس شخص را با پرسیدن برخی سوالات، به نقطه اى خاص هدایت نموده و تناقض در افکار و عقاید شخص مقابل را برایش روشن می ساخت. در این روند، تعریف کردن موضوعات براى سقراط از اهمیت خاصى برخوردار بود. چون به اعتقاد او، ابتدا باید دانست که منظور از مفاهیمى مانند عدالت، فضیلت، شجاعت و پرهیزگارى چیست، سپس می توان در مورد این مفاهیم صحبت کرد.

او براى رسیدن به تعریف صحیح یک مفهوم، از شیوه اى استقرایى استفاده می کرد؛ بدین معنا که ابتدا مثال ها و شواهدى را درباره موضوع مورد نظرش پیدا نموده و سپس، از این جزییات بدست آمده براى رسیدن به کلیات مطلب استفاده می کرد. وی پس از فهمیدن قاعده کلى، آن را براى موارد خاص تطبیق و تعمیم می داد. مثلا هنگام گفتگو، نظر طرف مقابلش را درباره عدالت جویا می شد، مخاطب هم براى رسیدن به تعریف، مثال هایى رامطرح می نمود. سپس با نشان دادن روابط  و مشترکات این مثال ها، شخص را به تعریفى از مفهوم مورد نظر( مثلا عدالت) می رساند. بعد از این مرحله، سقراط  موارد مخالف و متضاد با تعریف را یادآورى می کرد. بدین ترتیب، فرد مورد نظر دایماً مجبور می شد که تعریف خود را تغییر دهد تا به مفهوم صحیحى برسد. در این دیالوگ ها، شخص به اشتباهات و ناتوانی های خود پى می برد.

در روزگارى که سقراط در آن زندگى می کرد، دموکراسى آتن رو به نابودی نهاده بود و در بسیارى از نهادهاى مهم کشور، اعضا به ترتیب حروف الفبا انتخاب می شدند؛ به طوری که گاهى در میان آنها کشاورز و بازارى ساده نیز دیده می شد و یا سران لشگر به سرعت عوض می شدند.

به عقیده سقراط ، همانگونه که کفاش و نجار به مهارت در رشته خود نیاز دارند، حاکم نیز باید تخصص لازم را براى حکومت داشته باشد؛ یعنی داراى فضیلت سیاسى براى حکومت باشد. سقراط ، دموکراسى یونان را  به باد تمسخر گرفته، دم از صلاحیت و شایستگى براى حکومت می زد؛ که البته، بزرگترین مدعى این صلاحیت، اشراف و ثروتمندان بودند که اعتقاد داشتند این شایستگى براى حکومت از نژاد و تبارشان حاصل می شود، ولى سقراط معتقد بود که این شایستگى و فضیلت با آموزش و تربیت پدید می آید و ناشى از روح انسانى است. البته باید توجه داشت که در آن زمان، این آموزش ها و نوع تربیت بیشتر مخصوص طبقه اشراف و نه همه مردم، بوده است.

در شرایطى که جنگ و خطر توطئه و قیام اقلیت ثروتمند، جامعه دموکرات یونان را تهدید می کرد، سقراط جوانان متمایل به آریستوکراسى را به دور خود جمع نموده و درباره فضیلت سیاسى با آنها صحبت می کرد. همین امر باعث شد که حکومت تصمیم به اعدام سقراط  بگیرد. در دادگاهى که براى محاکمه سقراط تشکیل شد، وی به دفاع از خود برخاست که متن دفاعیه او در Apology افلاطون موجود است. سقراط  این امکان را داشت که با طلب عفو از دادگاه، خود را از مرگ نجات دهد، ولى نپذیرفت که از عوامى که مدام مورد تمسخر او بودند، طلب بخشش کند. دوستان سقراط نیز امکان فرار وى از زندان را فراهم ساخته بودند، ولى او این کار را انجام نداد. بر اساس منابع « افلاطون » و« زنون » ، سقراط در آن زمان به چند دلیل فرار نکرد :

1- او معتقد بود که چنین فراری ترس از مرگ تلقی می شود که هیچ فیلسوفی این را نمی پسندد.

2 - حتی اگر فرار کند، او و تعلیماتش گسترش نمی یابند.

3- به پیروی از قوانین اجتماعی معتقد بود.

افلاطون در نوشته های خود، سقراط را چنین توصیف کرده که ساعتها در حیاط  مدرسه وقت می گذراند تا با بچه ها ارتباط دوستی برقرار کند. در « زنوفون » و «سمپوزیوم» آمده است که سقراط خود را تنها وقف آنچه که بالاترین هنر یا شغل می پنداشت، می کرد. در نهایت نیز به دلیل افکاری که برای مردم آتن قابل درک نبود، گناهکار شناخته شده، محکوم به مرگ شد و این اعدام با مخلوطی از زهر شوکران انجام گرفت.

سقراط حتی هنگامی که جام شوکران را می نوشید ، آرامش خود را از دست نداد. وی یاران خود را به آرامش دعوت نموده و بحث را به ویژگی های آن جهان کشانید و گفت : « من عقیده دارم که مردگان آینده ای دارند و این آینده برای خوبان نیکوتر است تا برای بدان».

در سده های اخیر، هیچ متفکری وجود ندارد که مستقیم یا غیرمستقیم از سقراط و افلاطون تاثیر نپذیرفته باشد. در همه اعصار، انسان های بزرگی بوده اند که اندیشه های ژرف و عمیق داشته اند، اما کمتر انسانی مانند سقراط ، هم از عقل و خرد و هم از عشق و عاطفه بهره کامل داشته است.

سقراط مردی‌ ساده‌ بود و زندگی‌ به ‌دور ازتجمل‌ داشت‌. او می‌گفت‌ :« بالش‌ من‌ سنگ‌ ، لحافم‌ آسمان‌ و زیرانداز من‌ زمین‌ است»‌. وی عقیده‌ داشت‌ که‌ زندگی‌ به‌ هیچ‌ نمی‌ارزد، همه‌ چیزفناپذیر است‌، جز خود انسان‌ و کردارش‌ که‌ برای‌ نسل‌های آینده‌ باقی‌ می‌ماند.

در تاریخ اندیشه‌ غرب، سقراط یک مرجع است، چرا که از « قبل از سقراط » و « بعد از سقراط» سخن می‌رانند. «آپولون» (Apollon) سقراط را «داناترین انسانها» می داند و بر این باور است که یگانه دانایی او، آگاهی از نادانی اش است. سقراط اندیشمندی است که سعی در بیدار نگهداشتن جامعه‌ زمان خود را دارد؛ مردی که حقیقت و نیکی را تعقیب می کند؛ تا آنجا که به جای آسوده خفتن، به مرگ آرام تن می دهد... و این،

"روش سقراط برای جاودانه زیستن است"

کاوشگر بازدید : 237 جمعه 23 دی 1390 نظرات (0)

ارشميدس  (Archimedes)

212 ق.م - 278 ق.م

 

 

ارشميدس يكي از بزرگترين دانشمندان رياضي و مكانيك در عصر خودش بود. پدرش فيدياس كه منجم بود او را براي آموزش از سيراكوز به مدرسه رياضيات اسكندريه فرستاد. شهر اسكندريه را اسكندر مقدوني در سال 323 ق.م در زمان حمله و حركت به سوي شرق بر كرانه مديترانه در خاك مصر ساخت. اين شهر پس از ركود آتن - پايتخت يونان - مركز علم و تجارت شد و بزرگاني چوت اقليدس و بطلميوس و ارشميدس را تربيت كرد. اين شهر حتي موقعي كه به دست مسلمانان فتح شد، از مراكز مهم علوم يوناني بود و در انتقال علم و انديشه يوناني به فرهنگ و تمدن اسلامي نقش مهمي داشت. درباره خصوصيات زندگي ارشميدس اطلاعات زيادي در دست نيست. اما علاقه اش به رياضيات و مسائل علمي مكانيك سبب شده است كه كارهاي با ارزشي از او باقي بماند. گفته مي شود كه وقتي به مسأله اي علاقمند مي شد از خوردن و خفتن غافل مي شد و چنان خود را سرگرم كار و حل مشكل مي كرد كه هر مسأله ديگري او را از كار باز نمي داشت. وقتي كه ارشميدس روي شنهاي ساحل دريا اشكال هندسي خود را رسم كرده بود سربازي بدون توجه با راه رفتن روي شنها اشكال او را لگد كرد و ارشميدس چنان اعتراض كرد كه موجب خشم سرباز شد و سرباز با شمشيرش به ارشميدس حمله كرد و او را كشت. از آثار علمي او مي توان كشف قانون مايعها و گازها (معروف به قانون ارشميدس در شاره ها)، تعيين جرم حجمي طلا و نقره و بعضي فلزات ديگر و اختراع پيچ مخصوص حلزوني شكل به نام پيچ ارشميدس براي بالا بردن آب اشاره كرد.

 همچنين تأليف كتابهايي از جمله اصول مكانيك - درباره اجسام شناور - درباره كره و استوانه - اندازه گيري دايره و پيچها از ديگر كارهاي برجسته اين دانشمند دوران باستان است.

کاوشگر بازدید : 250 جمعه 23 دی 1390 نظرات (0)

مارکوپولو:

(1254 - 1324)

جهانگرد ونیزی که شگفتیهای پنهان شرق را پیش چشمان اروپائیان گشود. در سال 1271 هنگامیکه هنوز جوان بود زادگاه خود، شهر ونیز در شمال ایتالیا را ترک کرد و سفر درازی را در سراسر آسیا به همراه پدر و عمویش آغاز کرد. سه سال طول کشید تا به چین که در آن زمان تحت سلطه امپراتور مغول، قوبیلای خان (Kublai Khan) بود، برسد. مارکو مورد محبت امپراتور قرار گرفت و سالهای بسیاری در خدمتش باقی ماند. وی در بازگشت به اروپا در سال 1295 به دست ماموران دولت جنوا(Genoa) که از رقبای ونیزیان بودند، به اسارت گرفته شد. سفرنامه اش به نام توصیف جهان (The Description of the World) حاصل همین سالهای زندان بود. بسیاری از اروپاییان باور نمیکردند که داستانهای او حقیقت داشته باشد.

درباره ما
به وبلاگ تفریحی آریانا سیستم خوش آمدید. اميدواريم از مطالب وبلاگ لذت ببريد و بتونيد به مطلبي كه ميخواستيد برسيد برای استفاده ی کامل از سایت و انجمن عضو شوید. فروشگاه آریانا هم فعال شده واسه کاربران این سایت به صورت کاملا اختصاصی.دوستان برید حالشو ببرید.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 642
  • کل نظرات : 14
  • افراد آنلاین : 5
  • تعداد اعضا : 127
  • آی پی امروز : 93
  • آی پی دیروز : 145
  • بازدید امروز : 155
  • باردید دیروز : 520
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 1,511
  • بازدید ماه : 1,023
  • بازدید سال : 48,789
  • بازدید کلی : 452,182